مفهوم چگونگی هماهنگی ، در رنگها ( قسمت سوم )

با مجله خبری ایشومر همراه باشید :
گذشته از مسأله نزدیکی رنگها، تناسب و درجه خلوص و درخشندگی آنها نیز مهم است.
اساسیترین اصل هماهنگی
از نقش مهم رنگهای مکمل سرچشمه میگیرد.
«گوته» در «قاربن لهر» در مورد هماهنگی و کلیت مینویسد:
وقتی چشم رنگی را میبیند، بلافاصله فعالیتش را شروع میکند و عملکردش چنان است که به شکلی
ناخودآگاه و اجتنابناپذیر، فوراً رنگ دیگری ایجاد میکند که با پیوستن به حلقه رنگها، ترکیب حلقه رنگ را کامل میکند.
رنگی خاص، با چشم حسی ویژه را تحریک میکند تا برای نیل به کلیت بکوشد. بعد، چشم برای رسیدن به این
کلیت و ایجاد تعادل، دنبال فضایی بیرنگ است تا رنگی را که در مجموعه نیست، ایجاد نماید و
این قانون اساسی هماهنگی رنگهاست.
«ویلهلم اوسوالد» نیز در کتاب «مقدمات رنگ» خود در این مورد بحث کرده است. اومینویسد:
تجربه میآموزد که بعضی ترکیبات مختلف رنگ خویشاوند و بعضی ناخوشایند و معمولی است.
بحث در این است که چه چیزی اثر را ثابت میکند؟
پاسخ این است که رنگهای خوشایند هستند که میان آنها نوعی نزدیکی منظم یا به عبارتی مرتب، یافت شود.
عدم وجود این حالت، اثر را ناخوشایند و یا بیاثر میکند.
گروه رنگهایی را که اثرشان مطبوع و مطلوب باشد، رنگهای منظم مینامند.
به این ترتیب میتوان این فرض یا رابطه را برقرار نمود:
«هماهنگی یعنی نظم»
برای کشف همه هماهنگیهای ممکن باید تمامی مثالها و شواهد نظم را در طرح مورد نظر بیاوریم.
هر چه ترتیب سادهتر باشد، هماهنگی آشکارتر است و خود را بهتر نشان میدهد.
از این موارد ما به دو موضوع پی میبریم:
به حلقههای رنگ با سایه برابر (رنگهای با درخشندگی یا تیرگی یکسان) و به مثلثهای با سایه مشابه،
هارمونیهایی از رنگهای متفاوت و مثلثها هارمونیهایی با رنگ مشابه را به وجود میآورند.
وقتی که «اوسوالد» میگوید: «رنگهایی را که اثرشان مطبوع است، رنگهای منظم میگویم»،
منظورش معیارهای ذهنی از هماهنگی است،
اما همانطور که گفته شد، مفهوم هماهنگی باید از حوزه نظریات ذهنی خارج شده و عینیّت یابد.
آنجا که «اوسوالد» میگوید: «هماهنگی یعنی ترتیب» و حلقههای رنگ با سایههای مشابه و مثلثهای رنگ
با رنگ مشابه را به عنوان مثالی برای نظم ارائه میدهد،
او قوانین فیزیولوژی «پس تصویر» و «همزمانی» را نادیده میگیرد.
اساس هر تئوری رنگ، حلقه رنگ است،
چون دستهبندی رنگها را مشخص میکند. هنرمند باید با رنگدانهها یا موارد رنگی کار کند و بنابراین،
دستهبندی رنگ او باید بر مبنای ترکیب رنگ استوار شود. یعنی رنگهای متضاد باید مکمل همدیگر باشند و
از ترکیب آنها رنگ خاکستری به وجود آید. به این ترتیب در حلقه رنگ من، آبی در مقابل نارنجی قرار دارد و
از ترکیب آنها رنگ خاکستیر به دست میآید، در حلقههای رنگ «اسوالد»، آبی در مقابل زرد قرار میگیرد
که از ترکیب آنها رنگ سبز بدست میآید.
اکنون که تعریفی از هماهنگی داریم میتوانیم به روابط کمی بین رنگها، در ترکیبات هماهنگ بپردازیم.
«گوته» میزان روشنایی رنگهای اصلی را تخمین زده است:
زرد: قرمز: آبی 3: 6: 8
میتوان این نظر کلی را بیان داشت که
تمامی زوجهای مکمل، کلیه مجموعههایی که رنگهایشان در حلقه رنگی مثلث متساویالساقین یا
متساویالاضلاع تشکیل میدهد و کلیه مجموعههایی که مربع یا مستطیل به وجود میآورند،
دارای هماهنگی هستند.
با قرار دادن رنگهای زرد، قرمز و آبی روی دوازده حلقه رنگ، یک مثلث متساویالاضلاع خواهیم داشت.
این مجموعهها (مثلثها) بر شدت و نیروی رنگ دلالت میکند.
در ترکیب، هر کدام از این رنگها، اثر ساکن خود را دارند. یعنی زرد همانند زرد، قرمز همانند قرمز و
آبی مثل آبی اثر میکنند.
چشم هیچ رنگ مکمل دیگری طلب نمیکند و حاصل ترکیب سه رنگ، رنگی خاکستری- سیاه تیره است.
نمونه رنگهای چهارتایی هماهنگ: زرد/ قرمز/ نارنجی/ بنفش/ آبی- سبز و
رنگهای هماهنگ (مستطیلها): زرد- نارنجی/ قرمز- بنفش/ آبی- بنفش/ زرد و سبز
اشکال هندسی: مثلثهای متساویالساقین و متساویالاضلاع، مربع و مستطیل- را میتوان از روی هر نقطه روی
حلقه رنگ ترسیم کرد. میتوان آنها را چنان روی حلقه رنگ گردش داد که مثلث زرد/ آبی با مثلث زرد- نارنجی/ قرمز-
نارنجی/ آبی- بنفش/ زرد- سبز جابجا شود.
مفهوم چگونگی هماهنگی ، در رنگها ( قسمت اول )
مفهوم چگونگی هماهنگی ، در رنگها ( قسمت دو م )